کوچه روبرو
ماهتاب من غمگسار دردهای نبودنت آسمان پرستاره ی خیال های خوب هم نشان شادی و غرور به قصد دیدنت مُحرِم کویر می شوم تا طراوت تو را با سر انگشت کودکم بیابم و هدیه اش کنم . هدیه اش کنم به جان خشک خسته ای کبوتری که از میان کوه های غم گذشته است . مهربان من ؛ باورم کن و ببین دست پر رسیده ام . من میان دست های خالی ام نامی از تو دارم و الفتی است در دلم ؛ نیز کاسه های پر شده ، از غم و جدایی و ندیدنت . ماهتاب من ، ببین هنوز هم ، بعد سالیان ، دوستت دارم . خندهای زیرکانه ی لبت گرچه چون خیال خالی ات جاودانه نیست ؛ لیک در تمام لحظه های من سبز سبز جاری همیشگی است . تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو می گویم. تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم. تو نیستی که ببینی ... . فریدون مشیری
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد
من در این آبادی، پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری، ریگی، لبخندی
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند...
سهراب سپهری
مادربزرگم همیشه با شروع محرم این شعرو می خوند:
ماه محرم رسید/ لعنت حق بر یزید
حالش فرق می کرد با روزای قبل،
طوری که به راحتی می شد متوجه شد.
امشب محرم شروع می شه.
السلام علیک یا اباعبدالله؛
السلام علیک و علی من اجابک؛
السلام علیک و علی کل من ناصرک.
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |