سفارش تبلیغ
صبا ویژن


کوچه روبرو

نام ها یک به یک

از برابر دیده ام 

در صفی عجیب 

عبور می کنند .


نام ها یک به یک

در میان سوگ و درد 

با کمی بهانه و صدهزار موج غم 

عبورر می کنند .


نام ها یک به یک 

در صفی غریب 

میان بهت و اشک 

و ناله های زار مادرم 

عبور می کنند .


در انتهای صف 

و آخرین وداع با پدر

و روز داغ و تشنه ی منا

نام ها یک به یک 

شبیه هم 

به احترام مادرم ، برادرم 

و گریه های بی امان خواهرم

بهت می کنند

زمان نمی رود

نام ها یک به یک 

شبیه پدر شدند ؛ در همان صف غریب .


و چهره ها 

چهره های آن همه پدر ؛

آن همه برادر 

آن مادران 

و کودکی که مانده است جنازه اش به روی دست مادری - زائری 

در پناه امن سرزمین روشن خدا

و مادرک بهت در گلو 

شبیه مادرم شده 

شبیه مادرم به وقت یاس نا تمام

یا همان بغض در گلو 

چرا ؟ چرا ؟


نام ها یک به یک 

در غریب ترین صف زمین 

از برابر دیده ام عبور می کنند 

در انتهای صف 

و ابتدای آن 

 و در تمام سطرهای آن صف عجیب

نام ها شبیه هم

شبیه چهره ی پدر شدند .

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/7/8| ساعت 12:35 صبح| توسط نسرین فلاح| نظرات ( ) |















قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت