کوچه روبرو
و تقدیم به بانوی بی نشان حضرت " زهرا " علیها السلام. خسته و تنها کنار پل،نشسته تیرکی چوبی میان دست او چیزی است می فشارد دست هایش را به هم،تیرک و لب هایش نشان از خشم دارد آه دو چشمش،دو کاسه پر شده از خون دور را می پاید. گویی نبردی دارد او در پیش با که،کس نمی داند. تیرک اما سخت خشمگین است. پای خود را می فشارد بر قلب سنگی و بشکسته آن پل. تیرک بیچاره غمگین است. او چه دارد میان دست های خود و چرا این گونه شرارآلود است دو چاه اشک و خون او ؟ آه آه گویی چیزی از دستش فرو افتاد چیزی بس گرانمایه که به دنبالش سر فرود آورد. شاخه ای زیبا است؛ چونان نوباوه فرزندی پری پیکر،ماه رو،دلبند. آه فرزند زیبا ماه کنعانی نفس گویا ندارد. جان داده است. آه از این دردش آه از این چشم و آه از این فرزند. تقدیم به همه ی مادرانی که با ظلم دیگران فرزند از دست داده اند؛
به نام خدا
سلام،ماه رمضانتون مبارک.این شعر زیبا رو نمی دونم مال کیه .امیدوارم خوشتون بیاد:
هیچ می دانی
زندگی ساعت تفریحی نیست
که فقط با بازی
یا با خوردن آجیل و خوراک بگذرانیم آن را
هیچ می دانی آیا
ساعت بعد چه درسی داریم؟
زنگ اول دینی
ساعت بعد حساب
ودردهای دیگری هم داشت؛
مردی که کنار اتاق ایستاده بود.
و ندانستنش آسان تر از دانستن آن بود.
دردهایش در تمام سکوت اتاق پیچیده بود
و همهمه ی جمعیت چیزی از سکوتش نمی کاست.
آن مرد
تنها بود.
امروز یه اسم مشکوک رو تو نظرات وبلاگ یکی از دوستام دیدم.
شک کردم.
توی بقیه مطالبش هم دنبال اون اسم گشتم.
بعد از چند مطلب ناراحت شدم از کارم.
سرک کشیدن تو خونه ی خصوصی دوستم.
آیا خودمم دوست دارم اون این کارو با من انجام بده.
از خودم خجالت کشیدم.
و از دوستم.
رفته بودم یه سر بهش بزنم با یه نظر.
خیر سرم احوال پرسی.
آخر سر بدون هیچ یادداشتی اومدم بیرون.
چی براش می نوشتم.
((اومدم فضولی))
دنبالت می گردم.
شب ها و روزها.
هنگام راه رفتن ها,ایستادن ها,ماندن ها,خنده ها و گریه هایم.
آخرسر من می مانم و همه ی تنهایی هایم و خاطره ای از تویی که حتی نام مرا هم یادت نیست.
دلم برایت تنگ شده است.
دلم دیگر نمی خواهد چشم هایم تو را نبیند و همه ی دیگران را ببیند...
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |